امشب دوباره هوس کردم بولت ژورنال درست کنم ( بعدا راجع بهش یه پست میذارم )

اولش تصمیم داشتم دفترشو بخرم، و رفتم راجع بهش با همسر صحبت کنم که همسر شروع کرد به گفتن حرفایی که برای من بار منفی داشت (گفتن هر حقیقتی هم اینقدر رک و همیشگی لازم نیست!) که آدم اگه بخواد به کاراش برسه و برنامه داشته باشه حتما لازم نیست ازین دفترا داشته باشه و فلان !

ولی گفت که دفترشو حضوری برات میگیرم نمیخواد اینترنتی سفارش بدی :|

منم کلا قید خریدن دفترو زدم و رفتم کشو وسیع خودمو که پر از لوازم تحریره باز کردم همه دفترامو نگا کردم ولی به جز دفتر طراحی a3 که داشتم چیزی چشممو نگرفت 

این همه لوازم تحریر میخوام چیکار وقتی وقتشو ندارم از تک تکشون استفاده کنم :(

رفتم تو اتاق کار همسر و تو کتابخونه دنبال دفتر و یا سر رسیدی میگشتم که چشممو بگیره 

یه سررسید چرمی قهوه ای دیدم بازش کردمو

هعی .

نوشته هایی که مربوط میشد به دوران نامزدیمون :) اون سررسید یه مدت پیش همسر بود و هرروز داخل اون برام می نوشت و یه مدت هم دست من :) چقدر همه چی فرق داشت با الان !

آخرسر تصمیم گرفتم برم سراغ همون دفتر طراحی .

ولی پسر هر پنج دقیقه یک بار از خواب بیدار میشد و اصلا فرصت نداد من برم یه خط تو دفتر بکشم :)) 

خونه تاریک بود ، تو اتاق پسر رو خوابوندم و بعد از اینکه مطمئن شدم قراره دیگه بیدار نشه خواستم دفتر طراحیمو بردارم با بقیه وسایل و برم تو اتاق کار همسر و بولت ژورنالمو درست کنم 

که همون لحظه متوجه شدم همسر در اتاقشو بست و لامپو خاموش کرد که بره فیلم نگاه کنه :/ سینما خانگی !

منم راهمو کج کردم رفتم تو آشپزخونه رفع گشنگی کنم

اینا رو گفتم کله ام خالی شه بتونم خواب برم :(

اگه امروز فقط زندگی خودم رو در نظر بگیرم میتونم بگم که راضی بودم از خودم 

حتی تونستم خیلی جاها کم حوصلگی و عصبانیتم رو کنترل کنم ^^

بهتر میشه همه چی :) من مطمئنم 

همه چی که نه . یه سری چیزا اصلا درست نمیشه :/


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هرچه با احساساتم در آمیخته است مامور پست Andrea هایپرتمپ | قالب وبلاگ | قالب وردپرس | گرافیک دنیای مزه ها Dave مرکز چاپ دیجیتال کارتهای PVC اصفهان noorestan home elevator - sselift.com