امروز از صبحش که بیدار شدم حالم گرفته بود
اون از دیروز که با قضیهی سوختن چادرعربی اصیل که هدیه مادرم بود و تو فردشگاهی که بخاریشون رو کنار پیشخوان و جای غیر استاندارد نصب کردن گذشت
اینم از امروز که فهمیدم گوشیم نفسهای آخرشو میکشه و فعلا شرایط خرید یه گوشی درست درمون رو ندارم و همه کار و زندگی من گوشیمه
هرروز صبح که بیدار میشدم خونه رو مرتب میکردم و میرفتم سراغ گلدوزی و فلان
ولی امروز پسر تا تونست ریخت و پاش کردو کسی نبود که جاشو تمیز کنه
حتی یه ظرفم نتونستم بشورم
اصلا خودم هم نمیدونم چم شده
فقط میدونم نمیخوام غر بشنوم نصیحت بشنوم جملات منفی بشنوم
یه وقتایی حس میکنم بریدم.
درباره این سایت